تنبل ها بشتابید...

 

سلام

ممنونم که ایرادهای من رو گفتین. دیگه داشت آروم آروم شک برم می داشت که نکنه من واقعاً هیچ ایرادی ندارم که هیچ کس هیچی نمیگه و درحال تهیه جزوه و سی دی (به جای کتاب) برای پیروان خودم بودم که به عنوان یک پیامبر ورژن جدید ادعا کنم. اما ناگهان فراست عزیز با پیام دندان شکن و ضد استبدادی خودش مشت محکمی به من زد که هنوز جاش درد می کنه!! برای دوستانی که تنبلیشون میاد که نظر فراست و امیرحسین و وحید عزیز رو بخونن متن پیامهاشون رو به همراه پاسخ بنده در زیر میارم و پس از اون مطلب جدید رو براتون می نویسم:

فراست

اولین ایرادت این است که خیلی سخت میشه ایراداتت رو پیدا کرد!
دومیش اینه که رفتی خارجه و ما رو تنها گذاشتی.
سومین اینه که اون آقا که قرار بود فرانسه یادم بده، اصلا پیدا نمیشه.
چهارمیش اینکه اونقدر بی جنبه ای، که سه تا ایرادت رو بهت میگن، میری خودکشی می کنی!
پنجمین ایرادت هم اینه که وبلاگت اسکرول افقی پیدا کرده.
ششمین ایرادت رو نمی گم تو کفش بمونی. البته اگه زیاد تو کفش بمونی، جورابت بو میده. پس هر وقت خودت احساس کردی که فضا رو تبدیل به مسجد کردی، کفش و جورابت رو در بیار و از اسپری به به استفاده کن.
در مورد خوبی هات چیزی یادم نمیاد. اگه یادم اومد هم بهت نمیگم تا پر رو نشی.
ولی بدون که نفس من بیدی!

 

پاسخ:

اول: ببخشید!

دوم: میشه به این قضیه این جوری نگاه کرد که تو موندی ایران و من رو تنها گذاشتی!!

سوم: اون آقا که میگی استاد دانشگاه هست و طبیعی است که سخت بشه پیداش کرد. در روزهای تعطیل با ایشون تماس بگیرید اگر موفق نشدی من آدرس خونه اش رو برات می فرستم.

چهارم: سه تا ایراد بهم گرفتی توقع داری عربی برقصم؟! معلومه که از ناراحتی دیوونه میشم.

پنجم: راست میگی خیلی بی ریخت شده اما نمی دونم چرا اینطوری شده.

ششم: اتفاقاً کفش پشت خوابیده با جوراب سبز دو ماه شسته نشده اینجا مد شده. بهش میگن مدل محموشی!

هفتم: کاش در مورد خوبیهام هم مطلب می نوشتی اون وقت می تونستم به این خارجی ها پز بدم.

هشتم: این امیرحسین نوشته «تول خارج از ایرانت مبارک» به نظر تو منظورش از تول چی بوده؟

نهم: درباره وحید هم حرف دارم اما برای خودش این پایین می نویسم

دهم: تو هم نفس من بیدی چی فکر کردی؟

یازدهم: همین

 

امیرحسین

سلام
اولین تول خارج از ایرانت مبارک!

 

پاسخ:

ممنونم از تبریکت راستی شنیدم که تو هم تولدت هست. آقا تولدت مبارک. ایشالله صد سال سیاه زنده باشی!

 

 

وحید

۱) تولدت مبارک
۲) تو خیلی خوب و ماهی. تو را دوست می‌داریم
۳) تا جایی که یادمه همیشه می‌گفتی که اون سلول کذایی همچین انفرادی هم نبوده....

 

پاسخ:

1)      ممنون ایشالله مرداد ماه جبران می کنیم.

2)      فراست یه ذره یاد بگیر! ببین پسر گل من چقدر از من تعریف کرده. تو هم خوب هستی.

3)      ببین حالا! قرار نشد دیگه...! ببینم می تونی حالا دعوا راه بندازی؟!!!

خوب این هم از بخش نظرها و پاسخ ها. خیلی خوب بود. اگر همیشه نظر بدین همین قدر خوش میگذره! و اما مطلب علمی امروز درباره یکی دیگه از شاهکارهای پزشکی است که مربوط به جمعه اول آوریل هست.

تراشه ای که افکار انسان را می خواند
 
مغز
این تراشه علائم مغزی را می خواند
برای نخستین بار در جهان یک تراشه کامپیوتری در مغز یک مرد معلول در آمریکا کار گذاشته شده است که می تواند افکار او را بخواند.

متیو نیگل، 25 ساله، در سال 2001 در یک حمله خیابانی از گردن به پایین فلج و به صندلی چرخدار محدود شد.

پزشکان تابستان گذشته در بیمارستان "نیوانگلند ساینای" در ماساچوست این تراشه را در سر او کار گذاشتند که به او امکان داده است برخی وسایل خانه را با فکر کردن کنترل کند.

این تراشه افکار او را می خواند و آنها را برای رمزگشایی به یک کامپیوتر می فرستد.

کنترل از راه دور

او به لطف این دستگاه و نرم افزارهایی که به وسایل خانگی اش وصل شده است می تواند با فکر کردن تلویزیون را روشن و خاموش کند، کانال ها را عوض یا صدا را کم و زیاد کند.

دانشمندان از سال ها قبل سرگرم طراحی و توسعه سیستمی بودند که به معلولان امکان دهد وسایل خانگی را با مغزشان کنترل کنند.

مطالعات نشان داده است که میمون ها می توانند یک کامپیوتر را به کمک الکترودهایی که در مغزشان کاشته می شود کنترل کنند.

اخیرا چهار نفر، که دو نفر از آنها افراد نیمه معلول در صندلی چرخدار بودند، با به سر کردن کلاهی مجهز به 64 الکترود که امواج مغزی را دریافت می کرد، موفق شدند مکان نمای کامپیوتر (cursor) را حرکت دهند.

تراشه ای که برای آقای نیگل ساخته شده و "BrainGate" نام دارد شامل تقریبا 100 الکترود به باریکی موی سر است که در عمق یک میلیمتری بخشی از مغز که مسئول کنترل حرکت است، کار گذاشته شد.

اطلاعات جمع آوری شده توسط الکترودها به کامپیوتری که علائم مغزی را تحلیل می کند منتقل می شود.

این علائم برای به حرکت در آوردن مکان نما ترجمه و تعبیر می شوند و به کاربر امکان می دهد با فکر کردن، وسایلی مانند رایانه شخصی را کنترل کند.

پروفسور جان داناهیو، عصب شناس در دانشگاه براون در "رود آیلند" یکی از دانشمندانی است که در ساخت این دستگاه که تولید شرکت "سایبرکینتیک" است دست داشته است.

وی می گوید: "صفحه کامپیوتری در واقع مثل یک دستگاه کنترل از راه دور تلویزیون است. کاربر تنها کافی است که مکان نما را (با فکر کردن) روی یکی از گزینه ها ببرد و این معادل همان کلیک کردن روی آن گزینه است."

آقای نیگل همچنین امکان یافته است با استفاده از افکارش یک بازوی خودکار و یک دست مصنوعی را برای برداشتن یک شیئ از دست شخصی دیگر و گذاشتن آن در دست یک شخص ثالث کنترل کند.

پروفسور داناهیو امیدوار است که پیوندهایی مانند این در نهایت به افراد معلول امکان دهد بار دیگر بازوها و پاهایشان را به کار گیرند.

هدف بلندمدت، طراحی دستگاهی در ابعاد یک تلفن همراه است که با باتری کار می کند و می تواند عضلات بیمار را به کار اندازد که البته کاری بسیار دشوار خواهد بود.

----

خیلی جالبه درسته که کاربری زیادی برای معلولین داره اما از طرف دیگه برای کسانی هم که حسابی تنبل هستند عالیه. فرض کن حال نداری حتی با کنترل تلویزیون رو خاموش کنی فقط کافیه اراده کنی که تلویزیون خاموش بشه. دیگه این نسل جوان تنبل که همش پای کامپیوتر هستند و بازی می کنند حداقل انگشتاشون با این دستگاه ها کار می کنه. تجسم کنید که دیگه یه تراشه به مخشون وصل بشه که فقط با فکرشون بازی کنند. دیگه نیازی هم به تکون دادن دستهاشون نیست و همون یه ذره تحرک هم که داشتن تعطیل میشه! به نظر من مهمترین تجارت در جهان آینده صدور سنجد به کشورهای پیشرفته هست.

مثل همبشه بنده رو با نظراتون مزین بفرمایید!

 

روز خاص

چرا اینجوری نگاه می کنید؟ خوب من چیکار کنم که توی دنیا همش درباره پرونده هسته ای و هزار چیز بیخود دیگه خبر هست و دو زار خبر علمی نیست که من بتونم هر روز نوشته ها رو به روز کنم.

تازه امروز هم شانس آوردم که یه روز خاصی هست وگرنه هرچی گشتم مطلب علمی به درد بخور گیر نیاوردم و گفتم جهنم درباره خودم می نویسم!! در ضمن اینجا هنوز ۳ خرداد هست و توی ایران شده ۴ خرداد!!

امروز در بیست و شش هفت سال پیش متولدیده شدم! نمی دونم کار درستی کردم یا نه که متولد شدم؟! اما می دونم که مثل همین الان که زود فکر می کنم که دیر شده، همون موقع هم فکر کردم دیر میشه و 2 ماه زودتر به دنیا اومدم.

متاسفانه چند سال بد در همین سوم خرداد خرمشهر رو آزاد کردند و از اون به بعد دیگه خبر اون توی همه خبرگزاری ها اومد و خبر به دنیا اومدن من آروم آروم از خبرگزاری ها حذف شد. البته این بدشانسی من خیلی قدیمی تر از این حرفاست... تا جاییکه یادم می یاد از همون اولش من رو شکنجه دادن! زود از پام آویزونم کردن و یک نامردی همچین زد پشتم که هنوز جاش درد می کنه. همون جا گریه ام دراومد و نمی دونم چرا آدمهای روانی همشون می خندیدن؟! آخه بچه هم زدن داره؟

بگذریم ... بعدش به جرم اینکه قانون رو رعایت نکردم و 2 ماه زودتر اومدم من رو چند روز کردن توی یه جعبه که شبیه آکواریم بود. فکر کردن که من چون بچه ام عقلم نمی رسه یه اسم خارجکی به من گفتن که نمی دونم انکوباتور یا یه چیز بی تربیتی دیگه بود. اما من که می دونستم بدون تفهیم اتهام و دادگاه و این چیزا من رو انداختن توی سلول انفرادی و از همون لحظه اول حقوق شهروندی من رو نادیده گرفتن.

بگذریم...بعدش به دلیل گذشت زمان متاسفانه هی بزرگ و بزرگ تر شدم. البته نمی دونم از کی دیگه بزرگ تر نمی شم؟ اما خوبیش اینه که هر چی بزرگ تر میشم اطلاعاتم هم زیادتر میشه یا دست کم فکر می کنم که میشه.

همیشه دوست داشتم نظر دوستام رو درباره خودم بدونم. شما خواننده عزیز اگر دوست من هستید لطفا در این روز نظرتون رو درباره من بنویسید. به نظر شما من چه جور آدمی هستم؟ اگر هم دوست ندارید شناخته بشید می تونید بدون نام بنویسید. خیلی علاقه دارم که با نقاط ضعف و قوتم (اگر داشته باشم) از زبان دوستانم (یا حتی دشمنام) آشنا بشم.

اگر به من بگویید من را خوشحال کردید.

راستی خیلی هم نقاط ضعفم رو نگین که یهو برم خودکشی کنم و دیگه از روز بعد مطلب نخونید!

با احترام

کامبیز