و اما خبر

سلام

راستش این چند روز حسابی سرم شلوغ بود. دلیلش رو چند لحظه دیگه می فهمید. خلاصه که نرسیدم که خبر رو اعلام کنم. اتفاقاْ خیلی هم بهتر شد چون خبرهای مربوط به این چند روز همش مربوط به جنگ لبنان و هسته‌ی ایران و از این چیزها بود. حالا که آبها از آسیاب افتاد می تونم خبر رو با خوشحالی تمام عرض کنم.

اما قبل از اون اجازه بدین که به حدس‌های دوستان پاسخ بدم:

و
من میدوووووووووووووووووووووووووونم
:)

خوش‌تیپ! هنر کردی وقتی خودم بهت گفتم. راستی ت... مبارک. بهت ایمیل می‌زنم.


 

حمید
فکر کنم داداشت کام... می‌خواد بره سربازی
اونم جایی که تو خدمت کردی- از قرار معلوم باید کارهایی که کردی رو راست و ریست کنه ....

حمید جان! به این میگن خبر خوب؟؟ از کی تا حالا سربازی شده خبر خوب؟


 امیرحسین

راجع به ماتیز سفید یا یه چیزی تو این مایه‌ها نیست !!؟

استغفرالله! ماتیز چیه؟ من کجام؟ اینجا کجاست؟...
 
 
فراست

گمان کنم که به موطن خویش باز می‌گردی؛ نمی‌دانم! قرار بود گمانه‌ای نزنم!

فراست عزیز! گمانه‌ات ناراست باشد. اندکی درنگ کن! چند سطر پایین‌تر کف خواهی نمود!

 

هومن

فکر کنم داری زن می گیری!

امان از تجربه!
 
 
امیر

مطمئن نیستم اما شاید مربوطه به ویزای آمریکا. ببینم نکنه می خوای بری بیروت؟؟؟!!!

آقا جان! من جام خیلی هم خوبه آمریکا هم نمی‌رم. بیروت؟؟!!! آقا من گفتم حدس بزنید! دیگه نه اینقدر پرت!!!
 
 
رضا

من حدس می زنم که یک شغل خیلی خیلی خوب گیر آوردی.

رضا جان! از شغل همه بهتره!

---

خوب و حالا وقت اون رسیده که من خبر خودم رو بدم.

به اطلاع کلیه دوستان و آشنایان می‌رسانم که به لطف خدا، بنده با بهترین دختر روی زمین ازدواج کردم.

لطفاً بعد از اینکه از حالت کما در اومدین نظر بدین که من به همسرم هم نشون بدم.

اگر پارتی بازی کنید و از من هم حسابی تعریف کنید که دیگه خدا عمرتون بده.

والسلام!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
و پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ق.ظ

گیلی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی...

لی لی لی حوضک!!
ممنون :)

فراست جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:10 ق.ظ http://farasat.blogsky.com

صمیمانه به تو تبریک میگم و صمیمانه به آن بهترین دختر روی زمین تسلیت عرض می کنم!

ممنون از تبریک.
یه روز هم نوبت ما میشه که به شما تبریک و به بعضی‌ها تسلیت بگیم!!

جعفر شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام
خیلی خوشحال شدم چون بالاخره اومدی اینور دیوار!
راستی قرار شد به این مناسبت یه کادو خوب بخریم (البته از حسابت برای بچه ها)
از شوخی گذشته امیدوارم زندگی خوبی داشته باشید. به همسرت هم از طرف من تبریک بگو.

سلام
ممنون از تبریک. آقا یکی رو پیدا کنیم برامون قلاب بگیره بریم بالای دیوار!!
از شوخی گذشته ان‌شاءالله همیشه این‌ور دیوار خوش و خرم باشیم.
با آرزوی سلامتی برای شما

مهیار یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:14 ق.ظ

ای شیطون
همون اولین هفته ای که پیش دکتر رفتم حدس زد که ........
خوب غریبی ، تنهایی ، سختی و .........
مبارک باشه

مهیار جان!
اولاْ که دکتر ۱۵ سال هست که داشت حدس می‌زد!! بنابراین به حدس دکتر اعتماد نکن!
و اما مسئله دوم: دوست خوبم! من به خاطر غریبی‌ و تنهایی و سختی ازدواج نکردم. چون نه غریب بودم و نه تنها و نه اینکه اینجا به من سخت می‌گذشت. من فقط برای این ازدواج کردم که خودم و همسرم با عشق و همت بلند سریع‌تر و بهتر پیشرفت کنیم.
نصیحت دوم: هیچ وقت تا دلیل محکمی پیدا نکردی ازدواج نکن.
موفق باشی

حمید یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ق.ظ

سلام آقا داماد
تبریک میگم وقتی این خبر رو شنیدم شوکه شدم باورم نمیشد.
از صمیم قلب برای شما و همسرتون آرزوی سلامتی و شروع یک زندگی رمانتییییییییییک رو دارم.
فقط کامبیز جان نمی دونم چه جوری اما یه دستی هم رو سر ما بکش شاید...؟؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد