روز خاص

چرا اینجوری نگاه می کنید؟ خوب من چیکار کنم که توی دنیا همش درباره پرونده هسته ای و هزار چیز بیخود دیگه خبر هست و دو زار خبر علمی نیست که من بتونم هر روز نوشته ها رو به روز کنم.

تازه امروز هم شانس آوردم که یه روز خاصی هست وگرنه هرچی گشتم مطلب علمی به درد بخور گیر نیاوردم و گفتم جهنم درباره خودم می نویسم!! در ضمن اینجا هنوز ۳ خرداد هست و توی ایران شده ۴ خرداد!!

امروز در بیست و شش هفت سال پیش متولدیده شدم! نمی دونم کار درستی کردم یا نه که متولد شدم؟! اما می دونم که مثل همین الان که زود فکر می کنم که دیر شده، همون موقع هم فکر کردم دیر میشه و 2 ماه زودتر به دنیا اومدم.

متاسفانه چند سال بد در همین سوم خرداد خرمشهر رو آزاد کردند و از اون به بعد دیگه خبر اون توی همه خبرگزاری ها اومد و خبر به دنیا اومدن من آروم آروم از خبرگزاری ها حذف شد. البته این بدشانسی من خیلی قدیمی تر از این حرفاست... تا جاییکه یادم می یاد از همون اولش من رو شکنجه دادن! زود از پام آویزونم کردن و یک نامردی همچین زد پشتم که هنوز جاش درد می کنه. همون جا گریه ام دراومد و نمی دونم چرا آدمهای روانی همشون می خندیدن؟! آخه بچه هم زدن داره؟

بگذریم ... بعدش به جرم اینکه قانون رو رعایت نکردم و 2 ماه زودتر اومدم من رو چند روز کردن توی یه جعبه که شبیه آکواریم بود. فکر کردن که من چون بچه ام عقلم نمی رسه یه اسم خارجکی به من گفتن که نمی دونم انکوباتور یا یه چیز بی تربیتی دیگه بود. اما من که می دونستم بدون تفهیم اتهام و دادگاه و این چیزا من رو انداختن توی سلول انفرادی و از همون لحظه اول حقوق شهروندی من رو نادیده گرفتن.

بگذریم...بعدش به دلیل گذشت زمان متاسفانه هی بزرگ و بزرگ تر شدم. البته نمی دونم از کی دیگه بزرگ تر نمی شم؟ اما خوبیش اینه که هر چی بزرگ تر میشم اطلاعاتم هم زیادتر میشه یا دست کم فکر می کنم که میشه.

همیشه دوست داشتم نظر دوستام رو درباره خودم بدونم. شما خواننده عزیز اگر دوست من هستید لطفا در این روز نظرتون رو درباره من بنویسید. به نظر شما من چه جور آدمی هستم؟ اگر هم دوست ندارید شناخته بشید می تونید بدون نام بنویسید. خیلی علاقه دارم که با نقاط ضعف و قوتم (اگر داشته باشم) از زبان دوستانم (یا حتی دشمنام) آشنا بشم.

اگر به من بگویید من را خوشحال کردید.

راستی خیلی هم نقاط ضعفم رو نگین که یهو برم خودکشی کنم و دیگه از روز بعد مطلب نخونید!

با احترام

کامبیز
نظرات 3 + ارسال نظر
وحید پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ

۱) تولدت مبارک
۲) تو خیلی خوب و ماهی. تو را دوست می‌داریم
۳) تا جایی که یادمه همیشه می‌گفتی که اون سلول کذایی همچین انفرادی هم نبوده....

امیرحسین شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 ق.ظ

سلام
اولین تول خارج از ایرانت مبارک!

فراست یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ب.ظ http://farasat.blogsky.com

اولین ایرادت این است که خیلی سخت میشه ایراداتت رو پیدا کرد!
دومیش اینه که رفتی خارجه و ما رو تنها گذاشتی.
سومین اینه که اون آقا که قرار بود فرانسه یادم بده، اصلا پیدا نمیشه.
چهارمیش اینکه اونقدر بی جنبه ای، که سه تا ایرادت رو بهت میگن، میری خودکشی می کنی!
پنجمین ایرادت هم اینه که وبلاگت اسکرول افقی پیدا کرده.
ششمین ایرادت رو نمی گم تو کفش بمونی. البته اگه زیاد تو کفش بمونی، جورابت بو میده. پس هر وقت خودت احساس کردی که فضا رو تبدیل به مسجد کردی، کفش و جورابت رو در بیار و از اسپری به به استفاده کن.
در مورد خوبی هات چیزی یادم نمیاد. اگه یادم اومد هم بهت نمیگم تا پر رو نشی.
ولی بدون که نفس من بیدی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد